کد مطلب:316792 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:205

عباس انگشتش را قطع کرده است
مرحوم دربندی مؤلف گرانقدر «اسرار الشهادة» در صفحه ی 340 كتاب خود می گوید:

سید بزرگوار، سید احمد فرزند سید معظم، علامه سید نصرالله مدرس حائری به من گفت:

من با جمعی از خدام در صحن اباالفضل علیه السلام بودم كه ناگاه مردی را دیدیم كه انگشت كوچك دست دیگرش را محكم گرفته بود و به سرعت از حرم بیرون می دوید و با همان حالت از صحن خارج گردید، با دیدن این منظره از جای خود برخاسته، به دنبال آن مرد دویدم.

در خارج صحن مرد دستش را برداشت دیدیم انگشت كوچكش از بیخ قطع شده و خون به شدت بیرون می آید. به حرم مطهر بازگشتیم و مشاهده نمودیم كه انگشت كوچك به ضریح آویزان است و بسان انگشت فرد مرده ای، قطره ای خون از آن نمی چكد و آن مرد هم فردای آن روز درگذشت.

و این مرد به دلیل تقصیر ناشی از اهانت یا مخالفت نذری یا عهدی، مستوجب قهر عباس علیه السلام گردیده بود.



عباس، ای زشیر خدا مانده یادگار

عباس، ای خروش تو در چرخ پایدار



[ صفحه 108]



از همت تو، پرچم دین است سربلند

از هیبت تو، رایت كفر است بی قرار



لشكر شكن، چو یورش حیدر هجوم تو

آیات قهر بر لب تیغت چو ذوالفقار



سعی عدو به مرز دفاع تو بی اثر

دشمن چو مشت كاه و، تو چون كوه استوار



هر قهرمان، به جنگ تو مقهور و دستگیر

هر پهلوان، به رزم تو پامال در فرار



از تیغ بی امان و از بانگ نهیت تو

افتد ز كار، دست عدو وقت كارزار



دارد خصایص تو نشانها ز مرتضی

باشد فضایل تو اباالفضل، بی شمار



شعر «حسان» زبان همه عاشقان توست

ای ماه هاشمی نسب ای سرو گل عذار



شعر از «حسان»



[ صفحه 109]